و انزجاری دیگر...

میدونی؟

گند بزنن به رفاقتای آشغال...

به آدمایی که هنوز فرق راز مردم و حرفهای روزمره رو نمیفهممن

کسایی که به اشتباه باهاشون راحتی و گپ میزنی کم کم بهت نزدیک میشن و رازهاتو ازت میشنون...

بعد ها و بعد تر ها وقتی رازتو از زبونهای دیگه میشنوی حس تنفر تمامتو در بر میگیره...

ما چی یادگرفتیم؟

از زندگی کردن چی فهمیدیم؟

همین، که سلام کردن نشانه ادب است؟

نفهمیدیم راز مردم ینی راز مردم...

نه سوژه‌ی گپ و گفت‌مون با بقیه!

نه خالی کردن عقده...

نفهمیدیم دل، آبرو و آرامش یه نفر دیگه از خون ما هم مهم تره

نفهمیدیم باید سرمون بره ولی قول نه

همینه...عامل بدبختی‌هامون

گاهی خودمون قاتلیم...قاتل آبرو و آرامش مردم، گاهی هم دیگران قاتل ما...

مسخره‌ست که هنوز نمیفهمیم چیرهای به این مهمی رو

نمیدونم این کار کوچیک‌مون هم یه باریه رو دل یه نفر!

...

فقط دعا میکنم همه‌اش اشتباه باشه و یه خواب باشه

بدجوری ازت منزجرم...

اعتماد چه واژه‌ی خطرناکیه

خواهشا

لطفا

به تمنا ..

به دیگری اعتماد نکنید...هیچ‌وقت مگر اینکه مجبور باشید

راز ، بهترین مکانش توی دل خودتون هست...

کاش اینو بفهمیم ..

درد دل با آدما بدترین زخمه...بدترین

وقتی خدایی هست برای شنفتن حرفامون....

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.