پنجره‌های‌باز
پنجره‌های‌باز

پنجره‌های‌باز

من اگر تو بود

من اگر جای تو بودم نرگس سر به راه آمده را آزار نمیدادم

من که حالا تو هستم و تو که جای من هستی

وقتی صراحت نرگس را میدیدم به جای دست انداختنش دستش را میگرفتم با تمام بی شعوری های سابقش

با تمام اخلاق گند بودن های دیروزش

شانه بالا می انداختم و تلافی نمیکردم 

این نرگس که الان به صراحت پای تو افتاده  هر چیز نباشد راستگوست

چرا تا رفیقمان دوستمان ندارد التماسش میکنیم تا دروغکی هم شده به ما توجه کند اما رفیقی که دوستمان دارد را پس میزنیم

چرا دروغ را دوست داریم و کسی که راست میگوید برای مشمئز کنندست

من هرشب که نه دست کم پنج شب جلو تو خرد میشوم بعد به خواب میروم

تو با کلام سنگین دو پهلوی سردت مرا از وسط نصف میکنی

آنهم وقتی که من با گرمای وافر و با احساس تمام با تو حرف میزنم

بعد اسم زمان را می آوری

و جای بدتر ماجرا اینست که من دلبسته تر میشوم

و تو را..نمیدانم

تو قطعا با خودت رو راست نیستی

چه چیزی در لفافه حرفها و رفتارت هست که حال مرا منقلب میکند

من را به سوی تو پرت میکند

حالم از این همه کدر بودنت بهم میخورد

حالم از هرچه شفاف نباشد و رمز داشته باشد

سه شنبه ها کاش میدانستی چند بار پشت تمام کدورت هایت میمیرم و زنده میشوم 

پشت تمام بیخیالی هایت

پشت تمام دروغهایت