پنجره‌های‌باز
پنجره‌های‌باز

پنجره‌های‌باز

یک پیشنهاد ویژه خودمانی

نوشته بود که آخر هر روز سه تا اتفاق خوب اون‌روزُ بنویسید

این‌کار باعث میشه به مرور زمان ذهن شما به نقاط مثبت زندگی‌تون متمرکز شه 

من باهاش خیلی حال کردم 

از این کارا خیلی خوشم میاد کلا

چون شاید اولا از مثبت گرایی خوشم میاد، دو اینکه عاشق نقاط مثبت زندگیمم و چی بهتر ازینکه برم پیداشون کنم و در موردشون بنویسم

خب امروز میتونم بگم اتفاق‌های خوبی که افتاد 

یکی نوشتن پروژه‌ی برنامه‌نویسی‌م بود...البته نمیدونم اجرا میشه و همونی هس که استاد میخواد یا نه...اما اینکه تونستم اونچه توو ذهنم بود تا آخر به زبون سی پلاس پلاس بنویسم عالیه...خیلی خوشحالم...

دو اینکه فاطمه برای ناهار توو آشپزخونه داشت همینطور فکر میکرد منم اونجا کنارش بودم داشتم گوجه سبز میخوردم یه تکون خوردم بعد فاطمه فکر کرد دارم از آشپزخونه میرم ازم خواست نرم گفت کنارم باش:) خوبه حضورت برای یه نفر دلگرمی باشه

سه اینکه امروز هوا عالی بود و بارون اومد ..من عاشق این طور هوام...شبیه هوای شمال...

چاهار هم اینکه بعد رفتن فاطمه به شیفت شب، علی و دوستش از تهران اومدن خونمون برای علی شربت آبلیمو درست کردم که واقعا خوش‌طعم شده بود...:دی

پنج اینکه بعد از غروب زهرا و بچه‌هاش اومدن که خب خیلی دوسشون دارم

اینم خوشی‌های زندگیم...ساده و ساده و ساده:)


سه‌شنبه‌ی‌پایان

امروز صدایم کردی

امروز فهمیدی چقدر میتوانی جلویم خورد شوی

امروز دلم برای سه شنبه‌های زندگی‌ام تنگ میشود....

نمیدانم این حس لعنتی از من چه میخواهد

همیشه وقتی پشت حسی، عقل نباشد آزار دهنده خواهد بود

نمیدانم چرا همیشه دلم باید برای سه شنبه تنگ شود...

فکر میکنم مرگم هم آخر سه شنبه تاریخ بخورد


درد‌های بی‌عنوان

همه چیز سرد خواهد شد...

چه چای تو

چه عشق من

چه گدازه‌های خورشید...

ای کاش که تورا داشته بودم....

من باید بیایم پیش تو باید شرح احوال بدهم باید به من زل بزنی باید قلبم تند بزند باید سرد شوم گــُر بگیرم چشمهایم سیاهی برود

باید درمان شوم و این روند درمان است...باید لبخند بزنی باید مرا بُـکشی باید صدایم کنی باید قطعه قطعه ام کنی باید دست‌هایت را نزدیک اشکهایم بیاوری ...باید بیدارم کنی...


حال و روز اعصابی که خورد است

امتحان معادلاتُ به بدترین شکل ممکن دادم...اصلا حس رضایت ندارم...نمیدونم قراره چی سر معدل این ترمم بیاد..دلم خوش بود که این ترم فرق داره

ستار، استاد آمار و معادلاتم امتحانای سختی از گروه کلاس ما گرفت...خیلی از دستش ناراحتم..برگه ی معادلات من سوال سختی داشت...خیلی سخت

علاوه بر اون که نتونستم حل کنم، یه سوال هم از خود جزوه بود که فقط چون فکر میکردم نمیاد نخوندم و تا الان هشت نمره از سی نمره  از دست دادم...بقیه سوالا هم گند زدم..

برای ریاضی دو هم ناراحت بودم ولی معادلات فرق داره...چون استادش فرق داره

آخرین ترمه که با ستار برمیدارم اونوقت به این افتضاحی دارم امتحان میدم:(

در ضمن استاد ریاضی دو گفت برای اونایی که سفید دادن کلا یه باردیگه میانترم میگیره...ریاضی دو هم میتونم جبران کنم

الان نگران برنامه نویسی ام...امتحان به اون مسخرگی رو نخونده گند زدم و الان گیر تحویل پروژه پنج نمره ایَم

کاش ستار ریاضی مهندسی هم ارائه میداد:( ازش میپرسم