نوشته بود که آخر هر روز سه تا اتفاق خوب اونروزُ بنویسید
اینکار باعث میشه به مرور زمان ذهن شما به نقاط مثبت زندگیتون متمرکز شه
من باهاش خیلی حال کردم
از این کارا خیلی خوشم میاد کلا
چون شاید اولا از مثبت گرایی خوشم میاد، دو اینکه عاشق نقاط مثبت زندگیمم و چی بهتر ازینکه برم پیداشون کنم و در موردشون بنویسم
خب امروز میتونم بگم اتفاقهای خوبی که افتاد
یکی نوشتن پروژهی برنامهنویسیم بود...البته نمیدونم اجرا میشه و همونی هس که استاد میخواد یا نه...اما اینکه تونستم اونچه توو ذهنم بود تا آخر به زبون سی پلاس پلاس بنویسم عالیه...خیلی خوشحالم...
دو اینکه فاطمه برای ناهار توو آشپزخونه داشت همینطور فکر میکرد منم اونجا کنارش بودم داشتم گوجه سبز میخوردم یه تکون خوردم بعد فاطمه فکر کرد دارم از آشپزخونه میرم ازم خواست نرم گفت کنارم باش:) خوبه حضورت برای یه نفر دلگرمی باشه
سه اینکه امروز هوا عالی بود و بارون اومد ..من عاشق این طور هوام...شبیه هوای شمال...
چاهار هم اینکه بعد رفتن فاطمه به شیفت شب، علی و دوستش از تهران اومدن خونمون برای علی شربت آبلیمو درست کردم که واقعا خوشطعم شده بود...:دی
پنج اینکه بعد از غروب زهرا و بچههاش اومدن که خب خیلی دوسشون دارم
اینم خوشیهای زندگیم...ساده و ساده و ساده:)
چه خوشبخت
برای همه آرزو دارم