پنجره‌های‌باز
پنجره‌های‌باز

پنجره‌های‌باز

هنوز پنجره‌های پرنور و بلند خانه نفس می‌کشند

میتوانم ببینم که هنوز در رگ دیوار‌های خانه خون گرم محبت جاریست

و قاب عکس خنده هایت را لبریز میکند 

در خنده‌هایت چیزی راکد نیست..هرچه هست جاری بودن است ..زندگی‌ست!

هنوز ،

هرروز صبح، شمعدانی ها حضورم را میخواهند

کنارشان می‌نشینم چای می‌نوشم

شمعدانی ها هرروز برایم از تو می‌گویند

من با چای قند نمیخورم..:)

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.