پنجره‌های‌باز
پنجره‌های‌باز

پنجره‌های‌باز

دیوارم همیشه کوتاه بود. نشون به همون روزی که معلم علوم سوم راهنماییم یه روز وارد کلاس شد و سریع برام منفی گذاشت چرا؟چون جامو عوض کردم. یه مثال خیلی قدیمی زدم که تحملش همچین سخت هم نبود ولی انگار ما گلچین روزگاریم از هر ضدحالی یکی خوبش برام کنار گذاشته شده ....

از روال زندگیم خسته‌ام. بیکاری نت و مهمل‌کاری...باید تحول بدم

زندگیم هدف نداره ..پوچه ! درس و دین و حیات شده حاشیه‌هام نه مقصدم...

چه کارای مهم که نکردم و به گردنمه. یکیش همین درست درس خوندنه

چه کتابا که من با این سنم هنوز نخوندم و مسخرس که ادعای فهم هم میکنم 

چه قدر نماز که باید بخونم ولی..

هر روز هفته هر روز هر ماه و فصلا و سالها داره میره و من رفت و آمد خورشیدو فقط تماشاگرم...

نه کار مفیدی نه حرکت موندگاری نه هیچی هیچ!

نت خیلی توو زندگیم گسترده شده!

نت بد نیست ولی نه زیادش...زیادش فاجعه اس! بهمنه اصلا نباید بری سمتش که فرار کردنو نجات یافتنش کار شاق‌یه

باید کم کنم

کم کردن نت فقط در این صورت امکان داره که پای شبکه های اجتماعی پر رزق و برق و اضافی رو از زندگیت ببری

مثلا اینستا که عمومیه

بیپفا که از امروز گذاشتم کنار

اینستا هم باید پاک کنم..عالیه! هربار پاکش کردم از برنامه هام واقعا بهتر شده حالم...لعنت به این اینستا

لعنت به هرچی که تو رو میشونه و خموده ات میکنه

فقط میخوام وبلاگ نویسی کنم....میخوام اونا رو قطع کنمُ اینو قوت بدم

این برام میمونه، وقتمو نمیگیره ..خالی میشم و هزار خاصیت دیگه

باید برنامه بریزم برا زندگیم

خیلی به مرگ فکر میکنم و کارایی که به دوشمه

دلم میترسه از حسرت ابدی

خدایا همه رو نجات بده از این آتش حسرت . آمین!







نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.