پنجره‌های‌باز
پنجره‌های‌باز

پنجره‌های‌باز

تشویش‌نامه

استرس گرفتن وام از بانک و این مزخرفات که بشه نشه خستم کرده...باخودم میگم بابا چی بالاتر از خدا و کی بالاتر از خدا آخه؟چته انقدر درگیری با خودت..تو ازش خواستی ..دیگه انقدر جلز ولز نداره والا...

دیشب سرچ کردم گوگل ... کاش نمیکردم..چی سرچ کردم و چی پیدا کردم بماند

فقط الکی دامن زدم به ماجرای تلخ و بی فرجام اون روزام...

نمیدونم...ولی هنوز قلبم پاش وایستاده...هنوز مث خنگا میرم دنبالش ...هنوز دنبال یه گشایشم یه تغییر یه خبر خوب

وقتی به این چیزا فکر میکنم همین گشایشُ اینا ، همون لحظه قهقهه‌ی مضحکانه‌ی شرایط و اوضاع و پیشامدا توو مغزم میپیچه...میخندن ومیخندن و میخندن..سرخ میشن و اشکاشون درمیاد و به هم نگاه میکنن و بعد با صدای بلند و تمسخر آمیز میگن آخه تا ما هستیم دنبال چه تغییری هستی؟

که البته کم بی‌راه نمیگن...شرایطم و اوضاع خودش مانعیه واقعا

برا همین میذارم بخندن و جوابشونو نمیدم

آدمای خوب امثال اون کمن...زلال و دوست‌داشتنی...کسایی که کاراشون و حرفاشونو و افکارشون ابدا زخمی رو دل کسی نمیذاره...میشناسمش و عاشقشم...الکی نیست میرم دنبالش الکی نیست با این همه غرور خودمو خار میکنم برای هیچی برای جوابی که نمیرسه...

اما دوست ندارم گناه کنم..اون بالایی برام مهم تره...میگم دنبالش رفتم ولی خیلی مخفیانه ...آره خنده داره خب...ولی اگر مخفیانه نبود الان شرایط فرق داشت

تومنی دو هزار بلکم ده هزار...فرق داشت ...

نیازی هم به توضیح ندارم برا هیچکس

خدام که میدونه و دیده تا به اینجاشو..

اونم شاید بدونه و ندونه ولی میدونم در امانم از قضاوتاش...میدونم آدم درستیه...میدونم اگه خطایی هم ازم دید مث اون بالایی نادیده میگیره

اون بالایی میدونه پشیمونم...این پایینی هم روحش بزرگه..قضاوت نمیکنه

حالا با این همه اوصاف اما ما از ذهنش خط خوردیم...

بگذریم

تابستون هم داره تموم میشه

ما که از شهریور کلاس داریم خیلی خوشبحالمون نیست...چون فقط چند هفته دیگه از بیکاری و کلافگی مونده :/

قول و قرارای منو هدا خیلی قشنگ بود ولی عملی نشد

الان دارم دست و پا شکسته عمل میکنم...تابستون پیش کتاب بیشتری خوندم تا امسال

باید این چند هفته ی باقی رو آدمیت به خرج بدم 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.